Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

میروی تا با نبودن عشق را پر پر کنی

میروی با اشک حسرت ، دیده ام را ترکنی

آن همه گفتی نگاهت با نگاهم زنده است

من نباشم ، می توانی روزها را سر کنی

در نبودت گریه کردم ، آینه احساس کرد

آینه شو ، گریه ام را حس کنی باور کنی

سبز در عشقت شدم کم کم تو دانستی ولی

عاقبت می خواستی در قلب من خنجر کنی

بعد تو در سینه نامت می شود یک خاطره

کاش می شد قصه عشق مرا باور کنی

 

 

 

فاصله تابش خود را بر دیگران تنظیم کن؛

خداوند خورشید را در جایی نهد که گرم کند ولی نسوزاند . . .

نه دل در دست محبوبی گرفتار

نه سر در کوچه باغی بر سر دار

از این بیهوده گردیدن چه حاصل؟

پیاده میشوم ، دنیا! ، نگهدار . . .

پرنده ای که بال و پرش ریخته باشد!

       مظلومیت خاصی دارد!

 باز گذاشتن در قفسش توهینی است به او!

           در قفس را ببند تا زندان دلیل زمینگیر شدنش باشد!

     نه پر و بال ریخته اش…

مرا اینگونه باور کن

کمی تنها ٬ کمی خسته

کمی از یاد ها رفته

خدا هم ترک ما کرده

خدا دیگر کجا رفته ؟

من آن شمعم که با سوز دل خویش

   فروزان میکنم ویرانه ای را

       اگر خواهم که خاموشی گزینم

           پریشان می کنم کاشانه ای را

ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ؛ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺍﺳﺖ

ﺍﻣﺎ

ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ

ﺩﺍﺷﺘﻦ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ !!!

ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد ،

تا اینکه دروغی آرامم کند !!!

عشق چیز عجیبی نیست نازنینم

همین است که تو دلت بگیرد و من نفسم

ترک کردن آدمها هم آدابی دارد

    اگر آداب ماندن نمی دانید

       لااقل

     درست ترکشان کنید

تا تَرَک برندارند……!

 

جواب یه حرفایی ، یه نفس عمیقه.

    بذار تو دلت بمونه

         این جوری قشنگ تره !

خداوندا

تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم.

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را ، مبادا گم کنم اهداف زیبا را ،

دلم بین امید و نا امیدی می زند پرسه ، می کند فریاد می شود خسته….

مرا تنها تو نگذاری….

شده ام سنگ صبور روزگار….

دارد تمام غم های دیرینه اش را یک جا به خوردم میدهد.

پزشکان اصطلاحاتی دارند

که ما نمی فهمیم.

ما دردهای داریم که آنها نمی فهمند.

نفهمی بد دردی است

خوش به حال دامپزشکان…. !

حسین پناهی

وقتی صدای باران را می شنوم،

پنجره را باز می کنم،

قلبم را در دستم می گیرم

و از پنجره بیرون می برم

به خدا می گویم: خدا جونم

خوب با رحمتت بشور این قلب را

دیگر نمی خواهم هیچ لکه ای از گذشته روی آن بماند…!!!!

 

سخت است هنگام وداع

آنگاه که در می یابی

چشمانی که در حال عبور است

پاره ای از وجود تو را

نیز با خود خواهد برد.

گاهی عکسی را می سوزانیم.

    گاهی عکسی ما را می سوزاند.

       گاهی با دیدن یک عکس ساعت ها گریه می کنیم.

      گاهی سالها با یک عکس زندگی می کنیم

و گاهی دیدن یک عکس یـعـنــی پــایـــان…..!

آب نریختـــــم که برگردی!

آب ریختـــــم تـــا پاک شود

هر چه رد پای توست….

از زنـــدگی ام!

می دانی …

پزشکان که هیچ،

حتی مأموران “بازیافت ” هم

از این قـــلب شـــکسته، قـطع امید کرده اند!!!

پلکهای مرطوب مرا باور کن ،

این باران نیست که می بارد ،

صدای خسته ی من است

که از چشمانم بیرون می ریزند.

ناکرده گنه در این جهان کیست؟ بگو

وآنکس که گنه نکرد, چون زیست ؟ بگو

من بد کنم و تو بد مکافات دهی

پس فرق میان من و تو چیست ؟ بگو

” خیام “

اگر با کسی نیستم خوشحال نباش

وقتی تنها مانده ام

یعنی هنوز نتوانسته ام تو را ببخشم و بروم.

نمی دانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند ،

می گویند حساسیت فصلی است ،

آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم.

دلم نگرفته از اینکه رفته ای

دلگیرم از

همه دوست داشتنهایی

که گفتی ولی نداشتی.

قط پلی بودم برای عبورت

   فکر تخریب من نباش !

       به آخر که رسیدی

          دست تکان بده

خودم فرو می ریزم…. !

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما

تو که دستت به زمین می رسد

بلندم کن…

گوشی موبایلی که توی دست فشرده نشه

        به خاطر تو بوسیده نشه

              شب کنار بالش گذاشته نشه

                 چند بار نیمه های شب به خاطر پیام های احتمالی چک نشه

               گوشی موبایل نیست که

        صرفا همون گوشت کوب معروفه که به خاطر نداشتن ” تو “

باید روزی صد بار کوبیدش به دیوار!

فرقی نمی کند

      لنز دوربین بر روی چه تنظیم باشد

      تنها تصویر توست

که در چشم من قاب می شود.

هیچ وقت نگو رسیدم ته خط

اگر هم احساس کردی رسیدی ته خط

یادت بیار که معلم کلاس اول گفت:

نقطه سر خط !

به یه جایی می رسی که دیگه روحت رو

         هیچ شعر و آهنگ و موسیقی ارضا نمی کنه

 فقط سکــــــــــوت و سکوت

گاهـی می تـوان

   هـمه زندگـی را در آغـوش گـرفت

       کافـیست یـک نفـر تمـام زندگیـت باشـد !

من حـرف های زیــادی بــرای گفـتن دارم

          چشــم هایـم را ورق بـــــــزن

حــرف های نـاگفـته ام را خــــودت بــخوان

بعضی وقت ها چیزی می نویسی از دلت

       برای یک نفر !

            اما دلت می گیرد ،

              چشمانت پر از اشک می شود ،

               قلبت خالی می شود ،

             وقتی یادت می آید ،

      همه آن را می خوانند و می پسندند ،

جز همان یک نفر !

اگه می خوای واسه اینکه از تنهایی در بیای

منــت عشق کسی رو بکشی

همون بهتر که

تنهــــــــــا باشی.

 

انتظار…

شش حرف و چهار نقطه،

کلمه ی کوتاهیست،

اما سالها طول خواهد کشید تا بفهمی یعنی چه.

کاش منتظرت نبودم،

کاش می شد گفت

“یادت مرا فراموش”

 

در نگاهت خوانده ام غرق تمنایی هنوز

گر چه در جمعی ولی تنهای تنهایی هنوز

بی تو امشب گریه هم با من غریبی می کند

دیده در راهند چشمانم که باز آیی هنوز

 

من

 در نیمه های راه

همچنان ایســتاده ام !

راهِ من جــــدا شده

اما هنـــوز سوسوی بازگشت

قلــــبِ مرا میلـــــرزاند

من باز هم ســـــرگردانم !

 

 

ما می ترسیم ؛ اونی که دوس داریم رو از دست بدیم !

به خاطر همین اینقدر کارای احمقانه انجام میدیم ،

که زودتر از دستش میدیم !!!

اگر روزی

محبت کردی بی منت

لذت بردی بی گناه

بخشیدی بدون شرط

بدان آن روز واقعا زندگی کرده ای….

هر وقت خواستی عاشق بشی به این فکر کن که

    از اولین چیزی که باید به خاطر معشوقت بگذری

      خودتی !

        پس اگه جنبه اش رو نداری

بی خیال عاشقی شو …!